برنامه ریزی توسعه فردی (بخش چهارم)
کشف مسیر زندگی

برنامه ریزی توسعه فردی (بخش چهارم)

کشف مسیر زندگی Lifeline Discovery


اکثر متخصصان حرفه ای موافقند که رضایت شغلی توسط سه عامل کلیدی ایجاد می شود:
علایق، مهارت ها و توانایی ها و شخصیت.





Lifeline Discovery ابزاری است که به شما کمک می کند این عوامل را تعریف و بررسی کنید.


الف- فراز و نشیب های زندگی را پیدا کنید.

تا جایی که امکان دارد به گذشته های دور زندگی خود فکر کرده و نقاط فراز و نشیب آن را که نشان دهنده رویدادهای مهم هستند به یاد بیاورید و آنها را در یک جدول زمانی ترسیم کنید.

محور عمودی نشان دهنده لذت و یا هیجان است. محور افقی نشان دهنده زمان است. 


"نقاط بالا" و "نقاط پایین" عبارتند از:

• رویدادهای مهم زندگی شما:
خوب یا بد، شخصی یا حرفه ای، مربوط به کار، زندگی اجتماعی، عشق، سرگرمی ها، تحصیلات، فعالیت های معنوی یا سایر زمینه ها 

• نقاط عطف یا حساسی که به وضوح به خاطر می آورید و با احساسات قوی شما مرتبط هستند.

• تغییرات کلیدی شغلی، چه مثبت و چه منفی 

در زیر یک نمونه «مسیر زندگی» خالی وجود دارد که می توانید از آن استفاده کنید (یا مسیر زندگی خودتان را ترسیم کنید).

در حال حاضر، هر رویداد را در Lifeline خود با یک نقطه و یک توضیح کوتاه ترسیم کنید.


مانند «جان متاهل» یا «در وستا کار پیدا کردم». از منتهی الیه سمت چپ با اولین نقطه فراز یا فرودی که می توانید به خاطر بسپارید شروع کنید و سپس به سمت زمان حال حرکت کنید. وقتی 15 تا 20 رویداد را ترسیم کردید، خطی بکشید که همه نقاط را به هم وصل می کند.

مسیر زندگی شما اکنون ممکن است چیزی شبیه آن چه  توسط  Darcy Robles به نظر برسد.

ب-  وقایع را شرح دهید.

یک یا دو جمله مختصر برای توصیف هر رویداد بنویسید.

ایده این است که برخی از عوامل کلیدی رضایت شغلی که قبلاً ذکر شد، به ویژه علایق، توانایی‌ها/مهارت‌ها و ارزش‌ها را به تصویر بکشیم. 

برخی از دستورالعمل ها عبارتند از:

از کلمات کاربردی مانند "طراحی شده"، "رهبری" یا "بازیابی" استفاده کنید.

سعی کنید هر رویداد را با استفاده از دو یا چند فعل توصیف نمایید.

برای مثال اگر به‌جای «خواندن آهنگ» برای اشاره به آهنگی که در یک رویداد مدرسه به‌ صورت انفرادی اجرا کرده‌اید، بنویسید «نگذارید باران بیاید» را انتخاب کرده، تمرین و اجرا کرده‌اید که موجب تشویق های زیادی شد!

به عنوان بخشی از این مرحله، یادداشتی در مورد زمینه ای که در آن عمل کرده اید بنویسید. به عبارت دیگر مکان و موضوع رویداد را یادداشت کنید.

در مثال بالا زمینه «استعداد نمایشی در سطح مدرسه» است.


در این جا نحوه توصیف پنج مورد از رویدادهای دارسی رابلز آمده است:

1. پذیرفته شدن در کمیته کتاب سال:

به عنوان بخشی از یک گروه برای طراحی و توسعه سالنامه دبیرستان کار کردم.

اهمیت مثبت اندیشی، داشتن اعتماد به نفس را یاد گرفتم.

2. فارغ التحصیل در رشته کامپیوتر سیستم های اطلاعاتی از کالج اجتماعی پورتلند:

استفاده از مهارت های منطقی و استدلال برای حل مسائل، یافتن رضایت قابل توجه، آموختن طراحی و توسعه راه حل ها، لذت بردن از مشارکت ایده ها 

کار با گروه ها برای رسیدن به هدف مشترک

3. شغل در ET به عنوان فرد اصلی فناوری اطلاعات:

به مشکلات و فرصت های مشتریان داخلی گوش دادن، رضایت عمیق بابت استفاده از مهارت های فنی و تحلیلی برای توسعه راه حل ها 

افزایش مداوم دانش فنی به لطف کار در زمینه های مختلف، لذت از انرژی بالا و فضای خوش بینانه 

4. سفر به تبت:

لذت از ماجراجویی، منحصر به فرد بودن فرهنگ تبت. لذت از افزایش دانش خود در مورد مردم و تاریخ آنها. گذراندن دوره خودآگاهی و رشد شخصی.

5. تغییر کارفرما:
مدیریت تیمی از افراد  و عملیات روزمره، توسعه فنی کمی. توانایی محدود در اجرای ایده های جدید.

کمی پیشرفت شخصی، اما نه یادگیری جدید. فرهنگ شرکت جدید بیشتر بوروکراتیک، مدیریت به سبک قدیمی، کسب پول بیشتر در برابر ارزش و انرژی مثبت کمتر.



ج. علایق خود را بشناسید.

اکنون زمان آن رسیده است که خودشناسی جالب تری داشته باشیم.

علایق یک منبع کلیدی هستند که واقعاً شما را می‌سازند.

همه وقایع اوج خود را در نظر بگیرید. چیزهایی که شما را هیجان زده کردند.

هر کدام از آن رویدادها در چه زمینه ای (بخش صنعت/موضوع/زمینه مورد علاقه) رخ داد؟
چه فعالیت ها یا اقداماتی انجام شد؟
چه مشترکات دیگری به آن علاقمندی خاص اشاره می کند؟
زمینه مورد علاقه پیشنهاد شده چگونه با نتایج چرخ زندگی شما مطابقت دارند؟ 

ایده دیگری که باید در نظر بگیرید:

نقاط عطف شغلی را که در آن تصمیمات کلیدی در مورد تغییر گرفته اید، شناسایی کنید.

آیا اینها عمدتاً فراز های شغلی بودند یا فرود های آن؟

متخصصان شغلی توجه دارند که یک منبع کنترل داخلی برای رضایت شغلی بسیار مهم است.

منبع کنترل داخلی به این معنا است که شما خودتان تصمیم می گیرید که چه کاری را می خواهید انجام دهید، نه این که تحت تأثیر عوامل خارجی (خانواده، دوستان، همکاران، پول، جامعه به طور کلی) قرار بگیرید.

وقتی خودمان را به خوبی می شناسیم، بعید است که در پاسخ به انتظارات دیگران عمل کنیم  یا شغل خود را به صورت روتین و اتوپایلوت رها کنیم.


آن چه Darcy تشخیص داد: 

من بیشتر زمانی احساس رضایت کردم که توانستم از مهارت های خلاقانه و تحلیلی (منطقی و استدلالی) خود برای توسعه و اجرای راه حل هایی برای آن مشکلات در فضایی مثبت و مبتنی بر راه حل استفاده کنم.

من از مشارکت در یک پروژه با یک تیم سخت کوش با یک هدف مشترک یا کار با مشتریان برای ایجاد راه حل برای مشکلات آنها رضایت عمیقی کسب کرده ام.

در نهایت موضوع مشترک، هم در مورد مهارت ها و هم در مورد رشد و توسعه شخصی، تنوع و یادگیری مستمر است. 

افعال کلیدی من:
توسعه، ایجاد، حل، یادگیری، تجزیه و تحلیل، اجرای ایده ها، برقراری ارتباط، کار با دیگران.


د. مهارت ها و توانایی ها را شناسایی کنید.

به لیست رویداد Lifeline خود که پیش از این به آن اشاره شد، بازگردید و نقاط اوج را علامت بزنید.

سپس جدول زیر را مرور کنید. خانه های جدول را با کلماتی که فعالیت‌هایی را که در اوج خود انجام داده‌اید توصیف می‌کنند بررسی کنید.

تعداد کمی از کلمات دقیقاً فعالیت های شما را توصیف می کنند، بنابراین موارد مشابه را بررسی کنید.

سپس تیک های هر ستون را بشمارید.

لیست رویداد Lifeline خود که پیش از این به آن اشاره شد، بازگردید و نقاط اوج را علامت بزنید.

سپس جدول زیر را مرور کنید. خانه ها را با کلماتی که فعالیت‌هایی را که در اوج خود انجام داده‌اید توصیف می‌کنند بررسی کنید.

تعداد کمی از کلمات دقیقاً فعالیت های شما را توصیف می کنند. بنابراین موارد مشابه را بررسی کنید. سپس تیک های هر ستون را بشمارید.




ر. ده آیتم برتر و پنج موضوع مورد علاقه

ده فعالیت برتر خود را با شمارش تعداد کل علامت های تیک در هر خانه جدول رتبه بندی کنید.

در مرحله بعد پنج فعالیت مورد علاقه خود را بدون در نظر گرفتن تعداد علامت تیک در نظر بگیرید.

به آن چه برای قسمت ب. نوشتید نگاهی بیندازید.

آیا هیچ یک از آن فعالیت ها مورد علاقه شما هستند؟
آیا همه آنها علامت های تیک زیادی دریافت کرده اند؟
یا برخی از آنها مواردی هستند که دوست دارید زمان بیشتری را به آنها اختصاص دهید؟


و. آن چه را که می‌توانید و می خواهید انجام دهید از فهرست ده‌ آیتم و پنج فعالیتِ مورد علاقه خود، مشخص کنید.

سه تا پنج فعالیتی را که در محل کار از آنها هیجان‌زده و قادر به انجام آنها هستید، شناسایی کنید.



شخصیت و محیط


این تمرین بر اساس یک روش ارزیابی شغلی و مشاوره شناخته شده، به شما کمک می‌کند تا انتخاب‌های حرفه ای را از نظر شخصیت خود و هم چنین محیط‌هایی که با آن هماهنگ (یا در تضاد) هستند درک کنید.

John Holland یک روانشناس آمریکایی بود که نظریه های او در مورد انتخاب شغل توسط بسیاری از محققان طی چندین دهه آزمایش و تأیید شده است.

تئوری های هالند مبنایی را برای تشخیص پرکاربردترین حرفه ها در جهان به منظور طبقه بندی های مرتبط و انتشار در مجلات مختلف وزارت کار ایالات متحده معرفی می کند.

ده ها سال پیش هالند یک بینش کلیدی داشت که امروزه بدیهی به نظر می رسد:
علایق شغلی بیانی از شخصیت است. به عبارت دیگر مشاغل نشان دهنده یک شیوه زندگی، به جای مجموعه ای از کارکردها یا مهارت های کاری مجزا هستند.

این بدان معنا است که افراد شخصیت خود را از طریق انتخاب شغل بیان می کنند.

به همان اندازه مهم که در هنگام انتخاب دوستان، سرگرمی ها، تفریحات و مدارس شخصیت خود را بیان می کنند.

به این معنی که رضایت شغلی به تطابق خوب بین شخصیت کارگر و محیط کار بستگی دارد.

(نکته مهم: "محیط کار" در درجه اول به معنای سایر افراد در محل کار است).

هالند برای کمک به مردم برای درک علایق شغلی به عنوان بیان شخصیت، شش گرایش (نوع) شخصیتی مختلف را تعریف و تأکید کرد که هر فرد ترکیبی از گرایش‌های چندگانه است.

برخی از گرایش ها برجسته تر از بقیه هستند.

شش نوع شخصيت هالند 


محقق

این شخصیت بررسی یا تحقیق در مورد پدیده های فیزیکی، بیولوژیکی یا فرهنگی را ترجیح می دهد. 

توانایی علمی و ریاضی دارد.

تمایل به اجتناب از فعالیت‌های روزمره مورد نیاز مشاغل یا موقعیت‌های مبتکرانه دارد.

اجتماعی

ترجیح می دهد با مردم برای اطلاع رسانی، توسعه، کمک یا درمان کار کند. 

توانایی ارتباطات بین فردی و آموزشی دارد.

تمایل به اجتناب از فعالیت‌های روزمره مورد نیاز مشاغل یا موقعیت‌های واقعی دارد.

هنری

ترجیح می دهد برای خلق اشکال یا محصولات هنری بدیع از مواد فیزیکی یا ناملموس استفاده کند. 

توانایی هنری، زبان، موسیقی دارد. 

تمایل دارد از فعالیت های ساختاریافته یا مشاغل متعارف اجتناب کند.




کارآفرین

ترجیح می دهد دیگران را برای دستیابی به اهداف سازمانی با سود اقتصادی تحت تأثیر قرار دهد یا رهبری کند.

توانایی رهبری و متقاعدسازی دارد. 

تمایل دارد از مشاغل یا موقعیت های تحقیقی اجتناب کند.

معمولی

سازماندهی و پردازش داده ها را در موقعیت های ساختاریافته ترجیح می دهد.

توانایی دفتری و محاسباتی دارد. 

تمایل دارد از مشاغل یا موقعیت های مبهم، آزاد و بدون ساختار اجتناب کند.

واقع بین

ترجیح می دهد با ابزار، ماشین آلات یا حیوانات و اغلب در فضای باز کار کند.

توانایی مکانیکی و ورزشی دارد. 

تمایل به اجتناب از فعالیت های مورد نیاز مشاغل یا موقعیت های اجتماعی دارد.




گرایش شخصیتی کلیدی خود را کشف کنید.


برای درک دقیق تمایلات شخصیتی خود، به جدول بالا نگاه کنید.

شش گرایش شخصیتی در ستون های Activity  کد رنگی دارند:
قرمز، آبی، زرد، سورمه ای، سبز و بنفش. هر رنگ نشان دهنده یکی از شش گرایش شخصیتی است.

مجموع ستون های خود را در کنار رنگ های متناظر در شش ضلعی بنویسید.
اگر بیشتر از هر کلمه سورمه ای را علامت زده اید، گرایش شخصیت اصلی شما "محقق" است.


درک این شش گرایش نه تنها به ما کمک می کند تا خودمان را بهتر بشناسیم، بلکه به ما کمک می کند تا محیط های کاری خود را که عمدتاً از افراد دیگر تشکیل شده است، بهتر درک کنیم.

در واقع می توان محیط های کاری را مانند افراد با استفاده از گرایش های شش گانه توصیف کرد.

بانک، نمونه خوبی از یک محیط متعارف است،
در حالی که آژانس تبلیغاتی نمونه خوبی از یک محیط هنری است.

رضایت شغلی تا حد زیادی به سازگاری بین محیط کار و شخصیت فرد بستگی دارد.

به عنوان مثال افرادی که دارای گرایش های هنری قوی هستند احتمالاً در محیط های کاری متعارف مانند بانک ها یا شرکت های بیمه ناراضی می شوند.

به طور مشابه یک کارگر معمولی بعید است در یک محل کار هنری مانند یک آژانس تبلیغاتی یا تئاتر رشد کند. 

«شما چه کسی هستید؟» (منابع کلیدی)، «چه کاری انجام می دهید؟» (فعالیت های کلیدی) را هدایت می کند. این دو باید هماهنگ باشند.







من متوجه شدم که از تجزیه و تحلیل و حل مسئله لذت می برم، اما مهم این است که توانایی کار با دیگران و کمک به آنها و ایجاد، توسعه و اجرای ایده ها و راه حل ها را داشته باشم."

- دارسی رابلز



نقطه کلیدی: خودت را بشناس

مشخصات: برنامه نویس کامپیوتر


همان طور که Sean Backus ممکن است به شما بگوید، گاهی اوقات تنظیم "تناسب" بین کار و محیط آن می تواند به طور چشمگیری رضایت را افزایش دهد.

در کالج، شان یک دوره تمام وقت را گذراند در حالی که 15 تا 20 ساعت در هفته به عنوان برنامه نویس کامپیوتر کار می کرد.

او در برنامه نویسی، هم به عنوان رشته علوم کامپیوتر و هم در شغل پاره وقت خود، سرآمد بود.

استادان شان تخصص او را ستودند و او را تشویق به کاوش و پیشرفت کردند.

علاوه بر این کارفرمای او، توسعه‌دهنده نرم‌افزار Credence Systems، کار او را به قدری پسندید که شرکت پس از فارغ‌التحصیلی به او شغل تمام وقت پیشنهاد داد.

شان کار در Credence را شروع کرد. او برنامه نویسی را می دانست و دوست داشت و از فرصتی که بلافاصله پس از فارغ التحصیلی برای راه اندازی حرفه ای به دست آورد، هیجان زده بود.

اما شان با شگفتی متوجه شد که کار در Credence او را خسته کرده است. او به دلیل نامتناسب بودن محیط کار، شرکت را ترک کرد و در یک شرکت نرم‌افزاری دیگر مشغول به کار برنامه‌نویسی شد. اما او به زودی در آنجا نیز ناامید شد و به سراغ کارفرمای سوم رفت.

مجدد او دوباره احساسات مشابهی را تجربه می کرد.

در این مرحله شان عصبانی و ناامید بود.

در عرض دو سال پس از فارغ التحصیلی، او دو شغل را رها کرد و شغل سوم را شروع کرده بود.

او این سوال را مطرح کرد که آیا رشته تحصیلی دانشگاهی را درست انتخاب کرده است؟

برای بررسی شرایط خود از یک مشاور حرفه ای کمک گرفت. او توصیه کرد که برای چند هفته از جستجوی کار جدید دست کشیده و بر روی یادگیری بیشتر در مورد آشنایی با شخصیت خود تمرکز کند.

او موافقت کرد.

مشاور با استفاده از مصاحبه و ابزار ارزیابی، به شان کمک کرد تا تمایلات اجتماعی قوی خود را شناسایی کند.

در واقع شان متوجه شد که در قلب او یک «مردم» است که به طور اتفاقی توانایی‌های مکانیکی طبیعی قوی دارد.

در دوران کالج تعامل با همسالان و اساتید نیازهای اجتماعی او را برآورده می کرد.

در حالی که شغل برنامه نویسی پاره وقت یک علاقه شخصی شدید و منبع درآمد مطلوبی بود.

اما به عنوان یک کارمند تمام وقت، نشستن تمام روز جلوی صفحه کامپیوتر او را خسته و ناامید می کرد.

شان متوجه شد که در عین این که از فناوری لذت می برد، در محل کارش تعامل اجتماعی کافی نداشت و نیاز داشت که با مردم بیشتر برخورد کند.

پس از گفتگو با کارفرمای خود، او توانست با دستیابی به موقعیتی که مستلزم آموزش مهارت های کامپیوتری به سایر کارمندان بود، رضایت شغلی بیشتری به دست آورد.

شان یاد گرفت که چگونه منابع کلیدی با سایر عناصر مدل کسب و کار فردی او تعامل داشته است:

 علایق، مهارت ها و توانایی ها

 علایق، مهارت‌ها و توانایی‌های شان مربوط به کامپیوتر واقعی بود و منبع کلیدی مهمی محسوب می شد.

بنابراین تا زمانی که از کار برنامه نویسی تمام وقت، بیش از حد ناامید نشده بود، نیاز کمی به کشف خود احساس می کرد.

با این حال هنگامی که او تأمل کرد، علایق، مهارت‌ها و توانایی‌های مهم دیگری، به‌ویژه تسهیل‌گری و آموزش را کشف نمود.

این فعالیت‌های کلیدی کاملاً از زندگی کاری او غایب بودند، چیزی که هزینه‌های «نَرم» را به شکل ناامیدی و نارضایتی بالا می‌برد.


شخصیت

شان در مورد جنبه متعارف «برنامه نویس» شخصیت خود آموخت. اما هم چنین متوجه شد که تمایلات اجتماعی او کمی بیشتر از تمایلات متعارف او است.

صِرف برنامه نویسی او را ناامید می کرد زیرا محیط این کار تنها با یک جنبه از شخصیت او یعنی گرایش به ساختار، سازماندهی و پیش بینی پذیری هماهنگ بود.


محل کنترل

 شان از کامپیوتر لذت می برد اما هرگز عمداً خود را به عنوان یک برنامه نویس تعریف نکرد.

درعوض همتایان، اساتید و همکاران با تمجید و تأیید خود، تعریف «شان برنامه نویس» را جعل کردند.

این تشویق به‌علاوه پیشنهاد کار تمام وقت ناخواسته Credence ، طبیعی بود که شان تعریف «برنامه‌نویس» را بدون تأمل بر حقیقت آن به‌عنوان تعریف خود بپذیرد.

این پذیرش آن قدر کامل بود که شان مشکلات شغلی خود را به جای منابع داخلی (عدم تطابق بین منابع کلیدی و فعالیت‌های کلیدی ناشی از عدم خودشناسی) به منابع خارجی (کارفرمایان) نسبت داد.


ادامه این مبحث در بخش پنجم برنامه ریزی توسعه فردی ارائه خواهد شد.


منبع: کتاب Business Model You  (اُستروالدِر)










برنامه ریزی توسعه فردی (بخش چهارم)
Ali Akbar Izadikhah ۱۴۰۱/۰۶/۲۷ ۰۵:۰۵:۳۶
اشتراک گذاری این پست
بایگانی
ورود برای ارائه نظر
برنامه ریزی توسعه فردی (بخش سوم)
خودآگاهی